programmer

گاهنامه شماره ي ...
و اما بعد . چنان كه حكايت كنند روزي مهندس رايانه اي درشهر ته ري بزيست . كثرت كار و فعاليت چنان بودي كه خلق را به حيرت آوردي و رفقا را به حسرت . اما چنان كه گويند : «از بيرون ديگران را مي سوزاند و از درون خود را » يا «از دور دل مي برد و از نزديك زهره» حال چنين بودي و بازار چونان. چنانكه مشتري كار به عجله خواستي و تسويه به صبر و طافت كارفرما به قدر كودك بودي و صبر پيمانكار به ايوب عليه السلام . در پس اين احوال حجم كار زياد نبود و فرغت احوال بسيار و ليكن شدت فكر خيال چنان باشد كه به خواب با كارفرما جنگ كردي و به بيداري با كار. نه آرام در زمان كار فراهم بودي و نه آرامش در ايام رفاه .
اين همه داستان نقل گرديد تا توجيه شود كم كاري در نگارش و بي پستي در بلاگ.

وقت صلاة است و اين حقير عزم سجاده . اين مقال نا تمام باشد و بدان بيافزايم . پس آخر هفته باز قدم رنجه نماييد و ادامه مطالعه فرماييد ....



 و در ادامه ...
چنان كه طوطيان شكر شكن شيرين سخن روايت كنند اندر احوالات مهندسان رايانه بحث زياد باشد و ديدگاه ها گوناگون . مسافران بلاد خارجه و فرنگستان گويند كه در آن بلاد قدر و اندازه ي مهندسان رايانه بالا باشد و دخلشان بر خرجشان زيادت كند . اما بدين بلاد چنان كه خواهم گفت قدر و اندازه و منزلت را وصف نبايد كه گويند «ميان ماه من تا ماه گردون ، تفاوت از زمين تا آسمان است» و خود گواه است كه ماه من در آب و ماه گردون در آسمان است .
به جرايد چنان نويسند كه «به چند نفر با حداقل مدرك ليسانس رايانه براي كار با آفيس نيازمنديم» و يا «سازمان ... جهت امور رايانه (بخوانيد تايپ و نصب ويندوز) به چند ليسانس رايانه نيازمند است» و قص علي هذا . و اين خود بيان ما وقع كند و درد كه نه از درون باشد لكن بيرون را من تحت الي الفوق به هرم خويش بسوزاند . بسيار مستشرقين كه از احوال مردمان مشرق در عجب بودند در بلاد خويش به جنون متهم (چونان ماركوپولو) ، و از اين قبيل احوالات آن كه به قانون حقوق كارگر را 303000 تومان (به قرار 303 كرور) نوشتند و حقوق مهندس 275000 (به قرار 275 كرور) و آه از نهاد كسي بر نخواست . و در عجايب بلاد مشرق آن باشد، مهندسان را خوش تر آن است كه خط كشند و حساب زمين نگه دارند تا سرمايه عمر بر پيشرفت نهاده راه منزلت خويش و خلق پيمايند .
اين حقير را ابراز دل بسيار باشد و گفتار مكرر فراوان بل اين مقال را بيش از اين به سخنان مكدر آلودن نشايد و راه هدف رفتن به اين كلام ثابت نگردد .
پس گام به جلو نهيد و راه بقا و سعادت پيش گيريد و اين كلام منقوص رها كنيد كه ،  «كار را كه كرد ، آن كه تمام كرد (كامل انجام داد)» .
در پناه حق قادر. 

مخالف و فرهنگ

دوستان راست ميگن . بلاگ من هم به ماهنامه و گاهنامه تبديل شده . چه ميشه كرد .
تصميم دارم در مورد چند تا موضوع كوتاه صحبت كنم .

اول در مورد نظر مخالف :
تعريف : نظر مخالف نظري است كه مخالف است .
نحوه برخورد : پافشاري بر نظر مخالف نظر مخالف (كه همان نظر موافق است)  - بي خيال شدن نظر موافق و پذيرفتن نظر مخالف - بي خيال شدن نظر مخالف و صاحب نظر مخالف  - جدال بر سر نظر موافق و مخالف و متعاقبا كتك كاري و غيره و ذالك - چسباندن انواع انگ و بهتان به طرفين جدال - بحث كردن بر نظرات و گرفتن نتيجه و قص علي هذا
نحوه بيان : با ملايمت - با عصبانيت - با سياست - با دعوا و كدورت - با سكوت (نشانه عدم رضا) - با دليل و برهان و ...
تجربيات اين حقير : داستان بنده از كدوم نوع هست نميدونم . مثلا من ميگم ماست ترشه ، دوستي مياد ميگه نخير ماست شيرينه ،‌ من ميگم ماست هايي كه من خوردم همش ترش بوده ، دوست ميگه «شما ذائقه ات مشكل داره» ، ميگم شايدم توي محل ما همه ماست ها رو ترش درست مي كنن ، بعد دوست ميگه «تو چقدر خودخواه و متكبر و بي فكر و بي منطق و فلان و بهمدان و ...اينايي ، آدم بايد نظرات مخالف رو هم بپذيره » ، بعد من كه تا حالا توي عمرم ماست شيرين نخوردم اصلا مفهوم اينكه چرا من بهمدان هستم رو نمي فهمم .
جالب تر اينكه من ميام تعريف ميكنم كه يكي ماست ترش داشت مي خورد ميگفت اين عين عسل ميمونه ، بعد يكي كه اصلا نميدونم كي هست و از كجا پيداش شده و ... ميگه «خداحافظ» . حالا بودي !، با هم يه چايي مي خورديم! ... چه ميدونم والا.
به نظرم هر كي با نظر مخالف خودش بدون چون و چرا و فهم كامل موافقت كرد بايد بره نظردونش (بر وزن چينه دون) رو بده عوض كنن .

دوم در مورد فرهنگ :
تعريف : فرهنگ همان چيزي است كه كسي نميداند چه چيز است .
مطلب مورد نظر: امروز يه آدامس به كفشم چسبيده بود ، يادم افتاد مادر بچه پوست چيپس رو گرفت انداخت زمين ، البته بچه كه دست داشت اما نميدونم چرا مادرش اين كار رو كرد ، توي همين فكر ها بودم كه ديدم چراغ هنوز قرمزه اما بعضي ها دارن تيك آف ميكشن و مردم هم كه اغنام الله هستن (بلا نسبت شما ، شما كه مردم نيستي ، از ما بهتروني) سرشون رو ميندازن پايين و از خيابون رد ميشن . نمي دونم چي شد و چرا اما يهو يكي در يه تاكسي رو با عصبانيت بست و گفت «مرتيكه حروم خور ... » و رفت . توي فرهنگ ما به كسي ميگن حروم خور كه بيش از حقش پول دريافت كنه ، با اين حساب پرتقال فروش كي هست من نميدونم .
مطلب غير مورد نظر :‌ نمي دونم چرا ما ابرقدرت نميشيم ، اما اين آمريكايي هاي خاك بر سر هي ابرقدرت ميشن.

سوم در مورد شعر :
كلا فقط يه سوال :
بسي رنج بردم درين سال سي **** عجم زنده كردم بدين پارسي .
آيا در بيت فوق همه ي كلمات پارسي است ؟؟

كلام آخر . شايد اگر اهداف و دلايل و روش هاي جنگ نرم معلوم بود ، ما خيلي با فرهنگ تر مي شديم .

در پناه خدا موفق و پيروز باشيد .