بهترین رفیق

مدتهاست تصمیم دارم توی این محیط یه مطلب بنویسم اما مشغله فکری اجازه نمیده . راستش نمیشه گفت خیلی آدم مشغولی هستم اما همه ی مشغولیتم ذهنی هست و طبیعتا اینجا هم باید از ذهن مایه گذاشت .

یکی از قوی ترین اعتقاداتم تا امروز اعتقاد به محافظت انسان توسط خداوند متعال هست . هر جور حساب می کنم میبینم لحظه ای نیست که خداوند متوجه ما نباشه . هر بار دست دراز می کنیم خداوند با عنایت خودش آدم رو شگفت زده می کنه .
برای من خیلی عجیبه که هر وقت میخواد یه خطای خاصی ازم سربزنه یه مگس یا پشه در اطرافم شروع می کنه به چرخیدن . حتی توی جایی که اصلا احمالش رو هم نمی دم این حشرات باشن . چند روز پیش میخواستم یه کاری انجام بدم که می دونستم رضایت خدا در اون نیست . محکم هم قصد کرده بودم . توی ماشین رادیو رو روشن کردم دیدم داره میگه خدایا تو بر ما مهربان ترینی اما ما با گناهانمون بر صورتت سیلی میزنیم . به کل منصرف شدم .
تازه غیر از این مطالب هر بار خدا رو وکیل می گیرم کارم به درستی انجام میشه . هر بار می ایستم جلوش و ازش چیزی میخوام بهم عنایت می کنه . اونقدر مطمئن هستم که دست خداوند همیشه بالای سرم هست که مطمئنم ساعت 12 ظهر روز هست .

اومدم امروز بگم این رفیق بامرام و توانا عجیب رفیقیه . ازش دست بر ندارید .
اون روز که رفاقتش رو قبول کردید و به دوستیش ایمان آوردید دیگه هیچ وقت رهاش نمی کنید .
ایام بر شما خوش .

اشتباه یا ....

یه چیزی یادم افتاد .

دوستی دارم که قائل به یه مکتب متافیزی هست . اعتقاد داره خدا هست ، پیامبران هستن ، قیامت به یه معنی (پاسخ گویی به نیکی و بدی ) هست اما اون از این حرفا عبور کرده و فقط به خدا می اندیشه .

دوست دومی دارم که اعتقاد داره خدا نیست ، پیامبران فقط آدم های خوبی بودن ، همه چی شانسی بوجود اومده و ...

دوست سومی دارم که به خدا اعتقاد داره ، نماز میخونه اما با فرمی که خودش ابدا کرده ، گوشت حرام میخوره ، بعضی شراب ها رو اشکال نمیدونه و بعضی رو میدونه و ...

اولی رو خدا هدایتش کنه ، دومی رو امیدوارم از جهل مرکب در بیاد اما سومی رو باید فکری به حالش کرد . خود رو برتر از خدا و پیامبر دونستن (با اعتقاد به وجود خدا) یه سم مهلک هست .