چند كوتاه نوشته (كره اي)

اين چند وقته گذري و غير گذري چند تا سريال كره اي ديدم . چند جمله ي كوتاه در موردشون مي نويسم :
- دو تا سريال از اين بشر "Yoo Ah In" ديدم هر دوتاش آخرش خيلي ناراحت كننده بود (سلطان مد ، زندگي با عشق) اما حالا خودمونيم اين كره اي ها با حالت هاي صورتشون چه كارا ميكنن ها . جدا متخصص در آوردن حالت و احساس با صورتشون هستن .
- خداييش با سريال هاي كره اي يه صفاي ديگه اي مي كنم ، شكارچي شهر ، كافه پرنس ، شاه دو دل ، پسران از گل بهتر ، شاهزاده زير شيرواني (البته اوناييه كه جديدا ديدم) . همشون پر از داستان و آرامش هستن . البته زندگي با عشق و سلطان مد هم اگر آخرشون حال نمي گرفت خوب بودن.
- اين كره اي ها خيلي زرنگ تشريف دارن . جدا فرهنگ كتاب خواني رو توي فيلم هاشون به شدت كار مي كنن . كاش برنامه ساز هاي ما هم با وحدت يه سري فرهنگ سازي مي كردن .
- توي اين سريال آخري (زندگي با عشق) روي يه اتفاق تاكيد داشت اون هم كارمايي بود كه هي پين براي خودش درست كرد . يه حركتي كرد كه كار خودش رو خراب كرد . اون هم يه نوع ترور بود كه براي تثبيت جايگاهش (البته بر عليه خودش) انجام داد و با اين حركت روند داستان رو به ضرر خودش تموم كرد . به نظر اين ضرب المثل قديمي كه «بار كج به منزل نميرسه» جدا قابل تأمل هست . اين رو خصوصا خدمت دوستان در هر شغل و مقامي تاكيد دارم .
- برداشت هاي عميق مثل سريال يانگوم و جومونگ نمي تونستم داشته باشم (خيلي سريال ها عميق نبودن‌) اما خوب براي تفريح بد هم نبودن .

در پناه خدا باشيد

پ ن : يكي از سريال هايي كه دوست دارم رو هم به خاطر اسمش كه سانسوري هست ننوشتم . قبلا از Jung So Min و Kim Hyun-Joong براي بازي زيبا در اين سريال كمال شكر را دارم ;)

از يوسف پيامبر عليه السلام آموختم

امروز تصميم گرفتم چيزهايي رو كه از سريال يوسف پيامبر (عليه السلام) ياد گرفتم بنويسم . البته چون اين سريال رو پشت سر هم نديدم و به طور استاندارد هفته اي يك بار ديدم اميدوارم بتونم آموخته هايي زياد يا كم  از اون بنويسم .

آموختم:
پيامبران گاه ولي ديگريند  و بر هم ولايت دارند.
محبت به فرزندان بايد يكسان باشد تا حس حسادت در فرزندان شكل نگيرد .
گناه ،‌ دورويي ، حسادت و ... انسان را بالا نمي برد .
بزرگي به زور بازو و هيكل نيست ، اين خداست كه انسان را بالا مي برد (ان اكرمكم عند الله اتقي كم).
ممارست در عبادت و انتظار ، وصل و آرامش به همراه خواهد داشت .
تكيه بر يگانه معبود ، فرستاده ي خاتم و موعود مايه تعالي و آرامش است .
خدا گر زحكمت ببندد دري ، ز رحمت گشايد در ديگري.
در هنگامه ي گناه از شر شيطان به خدا پناه ببر تا خداوند 7 درب را برايت بگشايد.
پيامبران به معجزات عصر خود مسلح بودند چنانكه ابراهيم بر آتش تسلط داشت ، نوح بر آب ، موسي بر سحر و جادو ، عيسي بر بيماران و مردگان و پيامبر خاتم بر علم و كتاب .
دعاي نيكو در وقت نيكو در درگاه خدا مقبول تر است .
در راه رسيدن به آنچه معشوق مي دانيم تعنه و كنايه كوچكترين درد است .
بر خدايت عاشق باش تا او تمام يوسف ها و اسمائيل هايت را به تو با جاه و شوكت ارزاني دارد.
در مبارزه و جنگ يك تاكتيك استفاده از روند زمان است .
براي ذخيره سازي حجم زيادي گندم براي سالهاي طولاني آن را از غلاف خارج نكنيد .
هرگز دروغ نگوييد اما هميشه راستش را هم نگوييد.
در انجام امور بلند نظر و آينده نگر باشيد .
هيچ كاري را بدون تاكتيك و استراتژي انجام ندهيد.
در مقام رضا هرچه از خدا رسد راهي است به سوي بالا، دشواري و شلاق يا آسودگي و صدارت.
در نيروهاي نظامي يك جمله آويزه ي گوش است :‌ امر فرمانده مطاع است .
حكومت اولياء خدا نمونه اي راستين از حكومت و حكومت داريست.
در زندگي هر چيزي را به هر كسي نگوييد، هر حرفي مقصد خود را مي طلبد.
چون خدا بر چيزي اراده كند ، انجام ميشود . پس چنان باشيم كه خدا خير مدام را براي ما اراده كند .
بار گناه كه سنگين شد ، خود به خود راه توبه بسته مي شود .
همنشيني با اولياء خدا انسان را بالا مي برد. در انتخاب دوست و همنشين دقت كنيم.
هرگز ملعبه دست افراد پست و حقير نشويم ، حتي آنها كه مقام و منسبي دارند.
وعده ي پيامبران حق است و اجرا شدني ، در مسير آن مخالفت جايز نيست .
استفاده از حماقت مردم هميشگي نيست و روزي مردم نيز آگاه خواهند شد.
دل جاي دو عشق نيست ، اما عشق به رسولان خدا ، ائمه طاهرين و اولياء الله از جنس عشق به معبود است .

اونقدر چيز هست براي نوشتن كه فكر كنم به اندازه ي چند تا پست بايد براش جا بگذارم اما تا اينجا به نظرم خوبه و كفايت مي كنه . اين سريال هم با همه ي قوت و ضعف هاش تموم شد و از اون فقط آموخته ها براي من و مثل من ها باقي موند.
بازم ميگم :‌هيچ فيلمي رو الكي نگاه نكنيد .
در پناه خدا جويا و يابنده باشيد .

درس هايي كه از جومونگ گرفتم

چند شب پيش سريال جومونگ رو تموم كردم . سريال جالب با يه عالم چيز براي ياد گرفتن . توي اين پست برداشت هاي خودم رو از فيلم مي نويسم .

- عشق به چيزي ، به مفهوم داشتن اون براي خود نيست . آدم ميتونه به كسي عشق بورزه اما در راه تعالي اون فرد قدم برداره .
- درك طرف مقابل بزرگترين هديه از طرف يك همسر هست .
- اتكا به قدرت هاي بيگانه و گاهي دشمن غير از بدبختي و مصيبت چيزي به همراه نداره.
- دشمن شناسي اولين وظيفه ي يك حاكم هست .
- اگر كسي را براي همسري انتخاب كرديد و عاشقانه دوستش داشتيد بدونيد كه «عشق يك طرفه بزرگترين حماقت هاست (امام علي عليه السلام)»
- در رفتار هاي مديريتي به موارد زير اشاره مي كنم:
        - يك مدير بايد به نظرات مختلف زير دستان گوش كنه و تصميم نهايي رو اتخاذ كنه . اين تصميم ميتونه مستقيما نظر يكي از مشاوران باشه يا نه چيزي برگرفته از نظرات كل.
        - در صورتي كه زير دستان از چيزي ناراحت هستند بايد بتوانند با امنيت اون رو بيان كنن و از عواقبش نترسن . البته رعايت حد و حدود جايگاهي بايد با رفتار نشون داده بشه .
        - اگر كسي از زير دستان يك مدير دچار مشكل شد بايد به دنبال حل مشكل او بود و با پيگيري صحيح در روحيه زير دست احساس مثبت ايجاد نمود.
        - در مشكلات مدير هم بايد با زير دستان همراه باشه (يادم مياد فرمانده ي پادگان محل خدمتم در مدت 4 ماهي كه گوشت در پادگان ها توزيع نمي شد در خونه هم از خوردن گوشت صرف نظر مي كرد و مي گفت «وقتي سرباز ها گوشت خوردن من هم مي خورم»)
        - ميانجي گري و آشتي دادن بين زير دستان يكي از وظايف مدير است.
        - گاهي لازمه با انتخاب مسئوليت هاي صحيح و تخصيص جايگاه هاي مناسب از درگيري هاي احتمالي جلوگيري كرد.
        - عاقلانه فكر كردن به موقعيت ها (و نه احساسي عمل كردن) بزرگترين مسئوليت مدير هست (در جايي زير دستان جومونگ كه مديران اداري بودن به خاطر طولاني شدن عدم حضور جومونگ كه به ماموريت رفته بود سرناسازگاري گذاشتن . وقتي جومونگ برگشت كسي رو مجازات نكرد بلكه از همه عذرخواهي كرد و به يكي از وزيرانش گفت : «خصوصيت مديران زير دست عكس العمل منفعت طلبانه است ، كه اين خصوصيت لازمه ي اون هاست . طبيعتا اگر دچار نگراني بشن به منافع خوشون فكر مي كنن»)
        - جديت به جا ، رفاقت به جا، عذرخواهي به جا و صبر به جا يكي از بزرگترين عوامل محبوبيت در بين زير دستان هست.
        - تفكر استراتژيك ، استفاده از ترس هاي حريف ، استفاده از نقاط ضعف حريف، و به جاي حريف فكر كردن از رموز پيروزي در صحنه هاي رقابت است .
        - دادن جايگاه به آدم هاي داراي صلاحيت و بالا كشيدن افراد ، سبب قدرتمند شدن مدير مي شود (چنان كه جومونگ با رئيس راهزنان جاده ها و فرمانده دزدان دريايي چنين كرد)
- بزرگترين درس اين فيلم براي من اين بود كه هر كسي به همان چيزي مي رسد كه به آن مي انديشد . حكومت بر امپراتوري گوگوريو (جومونگ) ، حكومت بر كشور بويو (تسو) و هيچ (يونگ پو) . اين تقسيم بندي جهان هست . هر چه بزرگتر بيانديشي بزرگتر عمل مي كني و بزرگتر مي شوي .
- توسل به اعمال پست و دسيسه چيني غير از ضرر و زيان چيزي در بر ندارد.
- اگر در حد كاري نيستي به آن فكر نكن ، زيرا كه اون چيز رو هرگز بدست نمياري و اين همون «طول أمل» يا «آرزو هاي بزرگ» هست كه حضرت علي (عليه السلام) از اون نهي كرده. اگر مي خوايي به چيزي برسي اول به حد اون برس . براي گرفتن ديپلم بايد سيكل داشت و براي گرفتن دكتري ، فوق ليسانس.
- هميشه به هدف فكر كن و اگر چيزي يا كاري در رسيدن به هدفت تاثيري نداره از اون صرف نظر كن.
- تربيت فرزندان از تكيه بر تخت حكومت مهم تر هست .
- حسادت ، دشمني و كينه ، وزنه هايي هستن به پاي آدم كه آدم رو تا قعر چاه ذلت و پشيماني پيش مي برن .
- محبت به همسر ،‌ ايجاد محبت مي كنه . اگر ديديد محبت همسر كم شده اول علت رو در خودتون جستجو كنيد ،‌شايد جواب در خودتون باشه .
- دو وابستگي وجود دارد :‌زيبا و زشت . زيبا :‌وابستگي و اتكا به خود و ملت خود . زشت : وابستگي به دشمن و غير. اولي حكومت رو به عرش ميبره و دومي به فرش.
- اگر فرزندتون از چيزي ناراحت بود و يا مساله اي رو درك نمي كرد با دلايل زيبا و منطقي مستقيم يا غير مستقيم بهش مطلب رو منتقل كنيد .
- به فرزندانتون جايگاه و ميدان عمل بديد تا خودشون رو نشون بدن و در صورت اشتباه كردن با اون ها با صميميت و مهرباني رفتار كنيد .

اونقدر چيز براي ياد گرفتن از اين سريال هست كه خدا ميدونه . 81 قسمت كلاس درس . آخرين درس اين مطلب رو هم مي نويسم و پايان مطلب :
هيچ فيلمي رو بيخودي و الكي نگاه نكنيد .

موفق و پيروز و سعادتمند باشيد .

عشق در مفهوم شرقي

راستش معدل بازديد هاي بلاگ من روزانه 6 نفر هستن . اين 6 نفر يا چند تا از دوستان هستن كه روزي يه بار سرميزين ببينن من مطلب جديد گذاشتم يا نه ، يا از طريق جستجوي گوگل و ياهو ميان كه عموما هم يا دنبال «احاديث امام حسين عليه السلام» مي گردن يا دنبال «اشعار روي سنگ قبر» جديدا هم يكي دنبال كلمه ي «چيدآكاش» مي گشت كه به من رسيده بود (آخريه متافيزيكي هست) . بعضي وقت ها فكر مي كنم بيام از اين بحث هاي جنجالي بنويسم كه مثلا فلاني بياد يا فلاني نياد و چرا فلاني نيومد و دولت فلانه و مجلس بيسار و هزار از اين حرفا كه الحمد الله توي كشكول همه پيدا ميشه . بعد به اين نتيجه مي رسم كه بيخيال همون روند قديم رو پيش ميريم و به همين چند تا دوست بسنده مي كنيم .
اينبار مي خوام يه كم از مفهوم عشقي كه از فيلم هاي كره اي مثل يانگوم يا جومونگ قابل برداشت هست بنويسم . راستش جداي مطالب جالبي كه از اين سريال ها ميشه برداشت كرد و نشان از نوعي نگرش پيشرفت محور داره مهمترين داستان پشت زمينه در اين سريال ها عشق هست . كلا توي چند جمله حرفم رو ميزنم .
درداستان يانگوم ، افسر مين جانگ هو عاشق بانو سو يانگوم هست . بيان اين عشق به سنت هندي و ايراني با بيان «تو را دوست ميدارم» نيست . با توجه به سير فيلم ميبينيد كه افسر مين در هر لحظه از دور داره از معشوقش مراقبت مي كنه ، اون رو در رسيدن به هدفش همراهي مي كنه ، سنگ ها رو از جلوي راهش برميداره و در نهايت هرچه يانگوم رشد مي كنه او هم رشد مي كنه تا جايي كه بانو يانگوم با لقب «يانگوم بزرگ» ميشه همسر «افسر درجه ي 3 ، وزير، مين جانگ هو» يعني همون قدر كه يانگوم بالا ميره افسر مين هم بالا ميره . يا توي اين سريال جومونگ ؛ بانو سوسونو يه آدمي رو از توي باتلاق در مياره و بعد ها مي فهمه اين آدم شاهزاده ي بويو هست . خوب علاقه ها بين سوسونو و جومونگ زياد ميشه واين نه به خاطر قيافه و تيپ هست ، بخاطر رشادت ها ي طرفين هست براي محافظت از همديگه و البته براي رشد متقابل . مثلا در جريان كشف كوه نمگ در «گوسان» اين جومونگ هست كه باعث رشد تجارت خانه ي يون تا بال ميشه و به طبع روابط گيهرو و بويو رو قوي مي كنه و از طرف ديگه بانو سوسونو هست كه با شجاعت و سياست جلوي از بين رفتن جومونگ رو ميگيره و باعث رشد سياسي جومونگ ميشه. اگر دقت كنيد خواهيد ديد كه همه جا سوسونو كار ها رو طوري پيش ميبره كه به بالا رفتن احترام جومونگ منجر بشه .
سبب اين همه طرح قصه كردن اين هست كه بگم آدم ها اگر عاشق هم هستن بايد در جهت بالا رفتن طرف مقابلشون تلاش كنن. در جهت تعالي خودشون و عشقشون گام بردارن و اون موقع هست كه ميبينيد هر دو طرف با تناسب رشد مي كنن و روزي ميرسه كه جومونگ ميشه امپراتور گوگوريو و سوسونو ميشه بانوي اين امپراتوري .
اميدوارم تونسته باشم مطلب رو بيان كنم و سببي شده باشم براي تعالي دوستانم.

يادتون هست نتيجه گيري مي كردم . يادتون هست مي زديد توي حالم كه چقدر نتيجه مي گيري . حالا دوباره نتيجه مي گيرم.

نتيجه ي اخلاقي : عاشق بودن خوب است.
نتيجه ي اجتماعي : عاشق هاي واقعي آرامش اجتماعند .
نتيجه ي سياسي : كره يك كشور نظامي است.
نتيجه ي تاريخي : پشت هر مرد موفقي يك زن موفق ايستاده است .
نتيجه ي مذهبي : از دامن زن مرد به معراج مي رود .
نتيجه ي روانشناختي : عشق گاهي بيماري است (توجه كنيد دچار بيماري عشق نشيد)
نتيجه ي فلسفي : هر فيلم و سريالي فلسفه اي دارد .
نتيجه ي فيلم شناسي : Lee Young Ae و Han He Jin بازيگران مشهور و سخت پسندي هستند .
نتيجه ي هنري : جواهري در قصر از داستاني قوي و جومونگ از طراحي لباسي قوي بهره مي برند.
نتيجه ي فرهنگي : شرق سرزمين داستان هاست .
نتيجه ي شخصي : قسمت 38 جومونگ رو هم ديدم.

موفق ، شاد ، سعادتمند و عاشق باشيد .

Slumdog Millionaire

شهادت حضرت امام رضا عليه السلام رو خدمت همه ي دوستان تسليت ميگم . از خدا معرفت و فهم مسير حركت ائمه ي اطهار رو براي همه مون خواستارم .

توي چند روز گذشته يكي از پر اسكار ترين فيلمهاي 2009 رو ميديم . فيلمي هندي با كارگرداني انگليسي كه Dev Patel و Anil Kapoor  نقش هاي اصلي اون رو بازي مي كردن . داستان مربوط به 2 برادر و يك دختر (كه خودشون رو سه تفنگدار مي خونن) هست كه در نهايت  برادر كوچكتر در مسابقه اي تلوزيوني برنده ي 20 ميليون روپيه ميشه .


از داستان و خود فيلم چند برداشت داشتم كه اينجا مي نويسم .

- هند فقط سرزمين شاهرخ خان ها و آميتاباچان ها نيست . هند سرزمين slumdog هاست (slum به معني محله ي كثيف هست و اين تركيب تقريبا گدا و بي خانمان معني ميده)
- زندگي براي ما ايراني ها در هند دشوار به نظر ميرسه .
- مردمان هند به قسمت و گاهي جبر اعتقاد زيادي دارن (اين فيلم در مقابل اين اعتقاد ساخته شده)
- در زندگي هرچه بيشتر توجه كنيد بيشتر داراي تجربه و توانايي ميشيد .
- اين محل زندگي نيست كه آينده رو ميسازه ، صداقت و انسانيت هست كه بناي آينده رو ميسازه .
- اسلحه ي روولور ساخت آقاي ساموئل كلت نيست كه موجب ميشه كسي همراه ما باشه ، عشق و محبت آدم ها رو با ما همراه مي كنه.
- هميشه افراد ، خير خواه نيستن ، حتي اگر خودشون رو خيرخواه نشون مي دن . ممكنه گزينه ي درست D باشه ، حتي اگر مجري اسرار بر B داره.
- هيچ وقت كسي كه در يك رستوران يا قهوه خونه به عنوان گارسن و پيشخدمت كار مي كنه رو پست و حقير نگاه نكنيد . شايد اين شخص پتانسيل ميليونر شدن رو داشته باشه (مقصود ارزشمند بودن هست)
- حتي اگر فيلم هندي بود باور نكنيد كه كارگردان انگليسي اون ميتونه از دشمني با مسلمون ها دست برداره (برادر بزرگتر كه سليم نام داره بعد از نماز دنبال جنايت هاي خودش ميره و اين تنها شخص نمازخوان فيلم هست)
- گاهي داشتن چيزي موجب از دست دادن ديگري ميشه ، پس هيچ وقت داشته هاتون رو به رخ ديگران نكشيد و از اونها حرف نزنيد (اين رو يكي به خودم بگه)
- داستان پينوكيو رو براي ديدن و خنديدن ننوشتن ، بايد ازش چيز ياد گرفت .
- بعد از هر دشواري ، راحتي هست .

حرف هايي كه از فيلم ياد گرفتم بيش از اينهاست ، اما الان بيش از اين نمينويسم .فيلم بسيار جالب بود و خوب كارگردان هم با اسكاري كه گرفت نتيجه ي تلاشش رو ديد .
با اميد به توجه و دقت بيشتر خودم و دوستان در زندگي .

رومئو باید بمیرد

این چند روز گذشته فیلم های جالبی به دستم رسیده که تقریبا هر روز یکی از اون ها رو نگاه می کنم . یکی از اون ها فیلمی با بازی بازیگر شرقی «جت لی» به نام «رومئو باید بمیرد» بود . تصمیم دارم یک تحلیل ساده از این فیلم بنویسم .
در این داستان سه گروه آدمهای اصلی وجود دارند که در کشور امریکا زندگی می کنند . دسته ای تجار بزرگ سیاه پوست که نیمی از بندر در دست اونهاست . دسته ی دیگه چینی هایی هستن که به کار تجارت مشغولن و نیمه ی دیگه ای از بندر در اختیار اونهاست و دسته ی آخر سفید پوستهایی هستن که در کنار این دو گروه کار می کنن. از این جا به بعد رئیس دو گروه چینی و سیاه رو با عنوان چینی ها و سیاه ها عنوان می کنم .  در اوایل داستان پسر چینی ها کشته میشه و بعد از اون هم با کمی فاصله  پسر سیاه ها . چینی ها پسر دیگه ای دارن که همون جت لی  (هان) هست و از زندانی در چین فرار میکنه و به امریکا میاد تا قاتل برادرش رو پیدا کنه . سیاه ها هم دختری دارن که با «هان» آشنا میشه و بینشون دوستی ایجاد میشه . دو شخصیت فرعی هم در داستان وجود داره که یک سیاه پوست به عنوان معاون سیاه ها و یک چینی به عنوان معاون چینی ها هستن. معاون سیاه ها مسلمون هست و حتی به غیر مسلمون ها هم سلام می کنه و همه رو برادر صدا می کنه .
خوب از اینجا به بعد اونقدر داستان برای برخی دوستان آگاه ، ساده و قابل پیش بینی هست که گفتن بنده بی تاثیره اما ، در انتهای داستان این معاون سیاه هاست که به عنوان قاتل پسر سیاه مشخص میشه (به علت حسادت و طمع کسب قدرت) و پدر چینی ها هم قاتل پسرش شناخته میشه (به علت عدم توانایی در کنترل فرزند)
در چند جمله تحلیل خودم رو می نویسم :
- آمریکایی ها نسبت به فرزندان خود مهربان و دلسوزند
- هر چه نابودی و ویرانی و ناجوانمردی در بین امریکایی هاست به دست مسلمون ها صورت می گیره
- آمریکا را سیاهان اداره می کنند و آپارتاید (به هیچ وجه) در حق سیاهان وجود ندارد
- سفید های امریکایی در حاشیه هستند و گاهی هم مورد آپارتاید هستند
- جای پلیس در جریان اقتصادی امریکا خالیست و فضا کاملا برای فعالیت اقتصادی باز هست
- چینی ها اگر نتوانند کنترل کنند تخریب می کنند (نوعی حکومت میلیتاریستی)
- چینی ها حتی نسبت به خانواده ی خود هم متعهد نیستند
- یک چینی متمرد از قوانین چین لایق عشق و آغوش باز آمریکاست
- آمریکا با آغوش باز تمرد و بی قانونی در چین رو حمایت می کنه (در صحنه ی دست دادن رئیس سیاه ها و «هان»)
- بسیاری از آشوب ها و تخریب ها اگر از جانب مسلمون ها نباشه از جانب چینی هاست .
- چینی ها باید سنت ها و بزرگان خودشون رو رها کنن و بگذارن تا خودشون خودشون رو از بین ببرن و نابود کنن.
- سفید های امریکایی در تلاشند تا شاید بخشی از حق خود رو از سیاه ها پس بگیرن.
- سفید های امریکایی هر چه باشند از سیاه ها برترند (در دقت و هوش و زکاوت)
- یک امریکایی نباید به دست فرد دیگری از بین برود مگر یک امریکایی (بیان دیگری از کاپیتلاسیون)

و بسیار برداشت هایی که می تونیم از این فیلم داشته باشیم که من با یکبار دیدن ازشون عبور کردم و شاید هم از قدرت درک این بنده خارج باشه .
به امید روزی که ما هم بتونیم معارف و مبانی فکری و دینی خودمون رو به این ظرافت و قدرت به نمایش بگذاریم
ریز بین ، آگاه و سربلند باشید .

کابوس شب کريسمس

کابوس شب کريسمس نام فيلمي از توليدات «تيم بورتون» هست . داستان فيلم در سرزمين هالووين ميگذره . همون طور که ميدونيد سرزمين هالووين جايي هست که وحشت و ترس از اونجا مياد و شخصيت هاي اين شهر همون کساني هستن که شب ها به خواب بچه ها ميان و اون ها رو مي ترسونن . شخصيت هايي مثل مار بزرگ ، مرده ، خفاش خون آشام ، ....
خود فيلم رو خيلي ها دوست ندارن (به خاطر شخصيت هاش)  اما کل فيلم يک اثر موزيکال هست که براي من خيلي جذاب و جالبه . توي اين مطلب قصد دارم دريافت هاي خودم رو از فيلم بنويسم و ديدن فيلم رو به عهده ي خواننده هاي بلاگ ميگذارم

دريافت ها :
- هر کسي بايد کار خودش رو انجام بده . به اين معني که ممکنه من يه برنامه نويس خوب باشم اما از شبکه سر در نيارم ، خوب نبايد جاي يک مسئول شبکه رو اشغال کنم . نبايد فکر کنم خوب چه اشکال داره من هم هرچي ندونم ياد مي گيرم . در فرهنگ خود ما (در فرهنگ ديني) اين کار نوعي ظلم و تجاوز محسوب ميشه ، ظلم به کار ، به کارفرما، به تاثير گيرنده ها و به خود آدم. اين چنين کارهايي (که فرد در اون تخصص نداره) خودش موجب نوعي تخريب و تضعيف هست . اين مثال رو در جامعه ي امروز زياد مي بينيم ، جايي که سوء برخورد ها نسبت به تخصص ها و تعهد ها خودنمايي مي کنه .
- احساسات آدم بيان کننده نحوي از واقعيات مربوط به انسان هستن و قابل تامل و بررسي. اما چيزي که بايد مورد دقت واقع بشه اينه که فهم احساس و درک هدف از اين احساس احتياج به دقت فراوون داره . براي نمونه در فيلم «جک» دچار نوعي روزمره گي شده و احساسي رو در درون خودش کشف کرده . نوعي احساس کمبود ، ولي در شناخت دچار اشتباه ميشه و با اين اشتباه خودش ، سرزمينش و سرزمين کريسمس رو به خطر ميندازه  .
- واقعيات و حقيقت ها دو چيز متفاوت هستن که آدم ها در بسياري از موارد اين دو رو با هم جمع مي کنن و در يک معني به کار مي برن (شايد براي درک اين مطلب لازم باشه يه سري به کارتون شرکت هيولا ها بزنيد) . براي مثال در واقعيت آدم هاي سرزمين هالووين ترسناک و خطرناک هستن ، اما در حقيقت اون ها افرادي هستن داراي عشق و محبت و ... که شغلشون و همه همتشون ترسوندن افراد هست . به بياني ديگه در دنياي کودکان اوگي بوگي (همون کسي که تصويرش روي ماه موجب ترس بچه ها ميشه ) شخصيتي ترسناک هست ، اين يک واقعيته اما در حقيقت اون تصوير مجموعه اي از آتشفشان هاي سطح ماه هست.
- همنشيني با افرادي که اهل فکر و تامل و البته تدبر هستن ، راهگشاي بسياري از مسائل در زندگيه آدم هاست . اينکه آدم با افرادي زندگي کنه و نشست و برخواست کنه که زياد اهل تفکر و تدبر نيستن موجب خطر براي خود آدم ميشه . همنشيني با هر فرد يا گروهي موجب ميشه ما متمايل به اون افراد بشيم و طبق قانون جذب هميشه همين گونه افراد رو به سمت خودمون جذب کنيم . حالا انتخاب گروهي که به درد همنشيني بخوره ( خوب يا بد، جاهل يا عاقل ، عالم يا بي سواد) به عهده ي خودتون .
- عشق و علاقه احساسي دو طرفه و دو جانبه هست ، به قول يکي از بزرگان علاقه ي يک طرفه نوعي حماقت هست . شايد دکتر فرنکنشتاين ، سالي رو براي دوستي با خودش خلق کرده بود اما علاقه و عشق به سالي در فرنکنشتاين يک طرفه بود و سالي فرد ديگه اي رو دوست مي داشت ، خوب هر آدم عاقلي مي فهمه وقتي هفته اي سه بار سوپ خواب آور مي خوره و وقتي بلند ميشه ميبينه اوني رو که دوست داره پيشش نيست يعني چي ؟ لطقا برداشت بدي رو از ماجرا به خودتون راه نديد . اينجا داستاني کودکانه داره مطرح ميشه که روابط در اون در حوزه ي دوستي هاي بي آلايش هست . پس به دور از همه افکار نا صحيح به اين بيانديشيد که وقتي دوستي از شما دوري مي کنه و علاقه شما نسبت به او يک طرفه هست ، به اين معنيه که شما بايد دنبال فردي باشيد که دوستي با اون براي شما مثمر ثمر و دوجانبه باشه . اين ارتباط به همه جوانب و شئون زندگي قابل تسري هست ، حتي در ارتباط با دوستي با خدا ( طبق آيات قرآن خداوند مشتاق ترين دوستان نسبت به ما آدم هاست)

خوب در نهايت اينکه ديدن هر فيلم با برداشت هايي متفاوت همراه هست و دقت نظر در فيلم ها به حوزه ي فکري آدم ها مربوط ميشه . اميدوارم اگر تونستيد فيلم رو ببينيد از اينکه پيشنهاد کردم ببينيدش از دستم ناراحت نشيد .
شاد و سربلند باشيد

پاورقي:
- تصوير پوستر فيلم 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6
قانون جذب

همسرایان

در روزي كه گذشت اتفاقات كما بيش جالبي برام افتاده كه نوشتنشون رو براي دفتر خاطرات شخصي نگه مي دارم . اما چيزي كه براي نوشتن توي بلاگ در نظر گرفتم مربوط به فيلمي ميشه كه در برنامه سينما 1 از شبكه 1 پخش شد .
اين فيلم همسرايان نام داشت . داستان فيلم مربوط به يك استاد موسيقي گمنام بود كه به عنوان ناظم در يك مدرسه مشغول به كار شد . در بدو ورود در روند فيلم آقاي ناظم متوجه ميشه كه بچه ها به جهت سياست هاي غلط آموزشي در اين مدرسه داراي اخلاقيات بدي هستن .
در روند فيلم با تمهيداتي كه اين ناظم انتخاب مي كنه مدرسه رو به محيطي شاد تبديل ميكنه . در نهايت هم توسط مدير مدرسه اخراج ميشه و فيلم با روايت اخراج مدير مدرسه به سبب سياست هاي غلط رو به پايان ميره . پايان فيلم هم آدم رو ياد پايان داستان سارا كورو و انتهاي فيلم زندان مياندازه .
چيزي كه تو فيلم وجود داره اشاره به قانوني از قوانين مطلق خداوند هست كه با عنوان “عمل و عكس العمل” از اون ياد ميشه . فقط نحوه ي استفاده توسط آقاي مدير اشتباه و توسط آقاي ناظم درست هست.
با مثال ساده و ملموسي جريان رو توضيح مي دم .
يادتون هست توي مدرسه كه درس مي خونديد اتفاق افتاده باشه كه به دفتر احضار بشيد يا حتي بگن ولي محترمتون رو فردا بياريد!؟ مسائلي مثل جلسه اوليا و مربيان و پول و اينا رو بگذاريد كنار ، چيزي كه مهم هست همون بي انضباطي هست . من خودم يادمه تقريبا هميشه دو گروه آدم توي دفتر پيداشون مي شد ، يا كساني كه شاگر اول و اينا بودن يا كسايي كه خطايي كرده بودن . در اينجا هم مثل فيلم هاي سينمايي بعضي ها فقط سياهي لشكر بودن . خوب حالا فكر كنيد تا به امروز كسي شما رو به دفترش صدا كرده تا بهتون بگه در درس خاصي پيشرفت محسوسي داشتيد ، يا مثلا ولي محترمتون رو بخواد و خبر بده كه فرزند دلبند و قند عسلشون در فلان درس پيشرفت كرده . من كه يادم نيست.
به اين نوع مديريت (ياد دكتر پورشافعي به خير)‌ ميگن مديريت مچ گيري (“عمل و عكس العمل”) . اين يعني اينكه هر وقت شاگردتون ‏، برادر و خواهر كوچكتون ، فرزندتون و... كار بدي كرد سريع صداش كنيد و توبيخش كنيد ولي اگر كار خوبي كرد خوب وظيفه ش بوده و بايد هم انجام ميداده . متوجه شديد چه اتفاقي افتاد؟!

كار بدي انجام شده آنگاه تنبيه و توبيخ
عمل آنگاه عكس العمل
كار خوبي انجام شده آنگاه عدم عكس العمل

اگر بانك آگاهي هاي بالا رو داشته باشيد نتيجه چه خواهد بود ؟ كار خوب عمل محسوب نمي شود‏، در نتيجه كار خوب حذف مي شود، و چند نتيجه ي ديگه :
در ادارات دولتي كار ها به خوبي پيش نمي رود
در ميان دانش آموزان سالانه 20% عدم ارتقا به سال بالاتر وجود دارد
و.....

براي ياد گرفتن قاعده ي عمل و عكس العمل خوندن كتاب “ويل دان” اثر كنث (كن) بلانچارت رو پيشنهاد مي كنم .
و جمله آخر :‌ براي خوب شدن اوضاع و براي ارتقاء سطح در همه امور زندگي بر خوبي ها تاكيد كنيد و به بدي ها بي تفاوت باشيد (عمل به قانون ها فراموش نشود)

نتيجه گيري:
نتيجه اجتماعي : مديريت و تربيت گاهي با هم قدم مي زنند (با اجازه ي استاد : رهبري)
نتيجه دانشگاهي : آيا تا به حال به آشپز ها گفته ايد اين غذا از ديروزي بهتر بود
نتيجه تاريخي : تا كي و چند وقت مديريت سنتي (traditional) ؟
نتيجه هنري : فيلم ها كلاس درسند(البته نه همشون)
نتيجه سياسي : آقاي وزير از اين كه فلان كار را انجام داده ايد ممنون (چه جمله ي عجيبي !)
نتيجه فرهنگي : فرهنگ انتقاد يا فرهنگ تحسين
نتيجه جغرافيايي : فكر كنم فيلم محصول فرانسه بود
نتيجه مذهبي : شكر نعمت نعمتت افزون كند ××××  كفر، نعمت از كف ات بيرون كند

(دلم براي نتيجه گيري تنگ شده بود)
شاد، سر بلند،موفق و سعادتمند باشيد