صف نونوايي بود . داشتم به حركات آدم هاي اطراف نگاه مي كردم . 2 تا حركت جالب ديدم . جالب نه از اين جهت كه خوب بودن . جالب از اين جهت كه درك شون نمي كردم و نمي فهميدم چرا اين كار ها داره انجام ميشه .
صحنه ي اول . يه آقاي مسن و سالخورده اي وارد صف شد و محترمانه سر جاي خودش ايستاد . بعد يه كاغذ از جيبش در آورد و خوب پاره كرد. بعد مرتب ريخت زمين (البته به قول فرنگي ها very gently اينكار رو انجام داد) در حالي كه يه سطل آشغال 3 برابر هيكل اين حقير هم توي 5 متري ما بود.
صحنه ي دوم . بابايي با خانمش و 2 تا دختر كوچولوش اومد توي صف و بعد از من ايستاد . وقتي اومد داشت ماء‌الشعير مي خورد . خوب شيشه كه تموم شد ، شيشه رو به بچه داد تا نگه داره . بچه ي بيچاره هم حوصله اش سر رفت و به مادر گفت كه چه كار كنه . مادر هم با كمال متانت و very gently اشاره كرد كه بنداز كنار خيابون (هنوز سطل آشغال توي 5 متري بود) . همين آقاهه يه كار باحال هم كرد . تا من مشغول صحبت با موبايل شدم داشت جاي اين حقير رو غصب مي فرمود كه من صحبتم تموم شد و محترمانه جام رو پس گرفتم .
با ديدن اين ها به اين مطلب فكر مي كردم كه شايد اين خاله سارا و خاله نرگس و عمو پورنگ و آقاجون و اينا براي بزرگتر ها هم بايد يه برنامه اي داشته باشن و شايد پدر و مادر ها رو هم بايد فرستاد مهد كودك تا كمي ادب اجتماعي ياد بگيرن .
در پناه خدا مودب و سعادتمند باشيد .