راه که میرم ، توی خیابون یا وقتی با کسی حرف میزنم یا حتی وقتی یه فیلم نگاه می کنم هزار ایده به ذهنم میرسه برای نوشتن توی بلاگ . از دانسته ها و نادانسته های خودم و دیگران . از رفتار ها و گفتار ها و خیلی چیزای دیگه . بعضی وقتا دلم میخواد خاطره بنویسم . یا حرفای دلم رو یا .... اما وقتی میشینم پای سیستم دست و دلم به نوشتن نمیره . بیشتر دلم می خواد بخونم. نظرات دوستان رو و حرف های دیگران رو . راستش من نظراتم رو هر یک ساعت یه بار (گاهی هم هر 20 دقیقه یک بار ) چک می کنم ببینم کسی نظر جدید نداده . حتی ایمیل هام رو هم هی چک می کنم . الان مدتیه کاسب شدم . فعلا یه کافی نت زدم و نشستم تا آب باریکه ی  زندگی رو سر و سامون بدم و بعد دوباره پروژه و کار و اینترنت و ... . البته تدریس هم میکنم و برای استخدام آموزش و پرورش هم اقدام کردم. حالا تا خدا چی بخواد.

امسال برای اولین بار برام تبریک روز معلم اومد . خیلی جالب بود . همیشه به معلمی (که واقعا دوست دارم) فکر می کردم اما به تبریک روز معلم فکر نکرده بودم .
اما از همه این حرفا که بگذریم دلم یه گشت وگذار حسابی می خواد . بدون نگرانی از کار و پول و بدهکاری و امتحان بچه ها و هزار چیز دیگه . دلم یه فیلم یا کارتون اساسی می خواد (البته دیروز یکی از دوستان کارتون سیاره 59 رو برام آورده ، با حال به نظر می رسه) و صد البته یه هم صحبت اساسی که بیشترین حجم فضای ذهنیم و بی حوصلگیم نبود اون یه مورد هست .

اینجا توی کافی نت که میشینم آدم های مختلفی رو میبینم .یه مشتری دارم بچه دبیرستانیه اما حتی با حروف فارسی هم مشکل داره چه برسه به انگلیسی . روز اول دنبال معین و کامران هومن میگشت ، روز دوم دنبال دختر ایرونی ، روز سوم بماند ، بعد زد تو خط ایام فاطمیه و کریمی و... ؛ الان هم داره کلوب بازی میکنه . یکی از مشتری هام 2 هفته هست منتظره ADSL براش وصل کنن ، مخابرات معطل میکنه . یکی یه خانمیه که از این سبک های فرا درمانی کار میکنه (عرفان کیهانی) . چند تا مشتری ها ساکت کار خودشون رو می کنن ، گاهی یه رم ریدر میگیرن یا یه پرینت می فرستن که نمیدونم چی هستن. از همه باحالتر 2 تا مشتری دارم که نامه براشون تایپ میکنم . یکی توی کار تجارت مواد شیمیایی (صنعتی) هست به کشور های اطراف و یکی هم مدیر عامل یه باشگاه ورزشی هست و این آخری یه ماشین هدیه داد به دروازه بانشون . راستش تازه دارم می فهمم آدم ها چقدر مختلفن . کلی برای این و اون ثبت نام وام و استخدام و پرداخت قبض و اینجور کارا می کنم . به نظرم برای همه این دوره (مقصودم کار با افراد مختلف هست) مناسب و لازم هست .

از کافی نت جالب تر کلاس های درس هست . به بچه های دبیرستانی (اول دبیرستان) ICDL درس میدم . خدا رحم کنه . یکیشون عشق مایکل جکسونه «آقا همه ی آلبوم هاش رو دارم ها ، میخوایید براتون بیارم» یکی دنبال تلفن همه دخترهای مدرسه فلان میگرده . اون یکی سر کلاس میگه «بچه ها ساعت 2 با سلاح سرد بیایید بریم این فلانی اینا رو بزنیم . گرفتن یکی رو بیخودی زدن» . اوه اوه یکیشون باباش کیترینگ داره . دیگه بچه کف بازار غذا هست و داستان هاش . به یکی میگن سوسونو ، به اون یکی میگن شرک و ... . کلا حال و هواشون آدم رو یاد سال های اول دبیرستان میندازه ، که نه راهنمایی بودیم (یعنی بزرگ شده بودیم) نه دبیرستان (که هنوز بچه بودیم) .

فعلا اطراف اینطوریه و حس و حال ما اونطوری .
طرفای من اومدید نظر بدید ، خوشحال میشم.
در پناه خدا موفق و پیروز باشید.