راستش چند وقتيه يه چيزي توي دلم هست که به عنوان تجربه ميخوام به دوستان بگم . راستش همون طور که مي دونيد يا شايدم نميدونيد به بنده ميگن «سلطان خواستگاري» . خواستگاري هايي که رفتم زياد نبوده ، يعني در مقايسه با دوستاني که 40 بار خواستگاري ميرن تا آخرش به نتيجه ميرسن من کار خاصي نکردم . ولي داستان ما مربوط به عرض خواستگاري ها هست . به اين معني که مثلا يه دوره آشنايي 6 ماه ، سه ماه ، 7 ماه و ... طول کشيده . بعد نتيجه اين شده که به درد هم نميخوريم . خوب با اين تفاسير اين حقير کلي تجربه هاي ريز و درشت دارم . چون هم به قدر کافي اعتماد به نفس دارم و پر رو هستم براي همين هميشه توي روز خواستگاري و بعد از اون همه چي يادم ميمونه و مراحل رو به خاطر مي سپرم .
اما اوني که مي خوام امروز بگم مربوط به دوران آشنايي هست . در دوران آشنايي اين حقير چند تا کار انجام ميدم . اولين کاري که مي کنم اينه که دل نمي بندم و براي همين خاطر هم رفتارهام کاملا برادرانه هست . يکي از دکترهاي مشاور مي گفت تو دوست پسر بودن بلد نيستي و در جذب خانم ها نقص داري ، به نظرم راست ميگه اما چون ايده ام اينه که با منطق ازدواج کنم و با عشق زندگي ، اين رفتارم بد به نظر نميرسه . خوب با تمام اين تفاسير يه چند تا مثال از تجربياتم عرض مي کنم .

- سعي کنيد يک رنگ و صادق باشيد. به نظرتون اين چه معنايي داره : براي من اصلا مقدار مهريه مهم نيست ، اما چرا تو با 700 تا سکه مخالفي !!! (بعد هم کلي جنگ و دعوا سر مهريه ....)

- سعي کنيد واقع نگر باشيد. اينکه آدم با خانواده اش مشورت کنه شرط عقل هست . خود من تمام اتفاقات رو با مادر و گاهي خواهرهام و حتي پدرم در ميون ميگذارم . چرا ؟؟ چون اونا چيزايي ميدونن و ميبينن که من نميبينم و اشتباه هست که از جربياتشون استفاده نکنم . هميشه اين پيشنهاد رو به طرف مقابلم هم مي کنم . حالا از اين حرکت من چه برداشتي ميشه؟ يک برداشت کاملا اشتباه : «علي استقلال فکري نداره و از خودش اراده نداره» . خوب به شهادت تمام دوستان و نزديکان بنده کسي که روي استقلالش نميشه حرفي زد يکي بنده هستم . حالا کسي رو تصور کنيد که هربار ميخواد حرف مهمي رو مطرح کنه مادر يا پدرش با من صحبت مي کنن . خوب شما اگر اسم اين رو نميگذاريد عدم استقلال ، من ميگذارم .

- سعي کنيد انتظار نابجا نداشته باشيد . تصور کنيد يه آدمي مثل من که توي خيابون اگر گشنه بشه با يه پراشکي يا فوقش خوراک لوبيا و هايدا سر و تهش رو هم مياره از کجا بايد ليست رستوران هاي خوب رو داشته باشه . از طرفي کسي که تنوع طلب نيست و اگر سالي 1000 بار بره پارک ملت ، بازم فردا با اشتياق ميره پارک ملت نبايد انتظار داشته باشيد که همه ي تفرجگاه هاي تهران رو بشناسه .

- سعي کنيد با احساسات طرف مقابل با محبت برخورد کنيد . خيلي ناراحت کننده است اگر با اشتياق به طرف مقابل بگيد «من کاکتوس خيلي دوست دارم» ، بعد اوشون با ديدن باغچه کاکتوس هاي شما که در طول 7 سال با عشق ازشون نگهداري کرديد بگه «واي ، يعني ميخوايي اينا رو با خودت بياري خونه !؟!؟»

- اين يکي سعي کنيد که ميخوام بگم به من ربطي نداره . علتش هم نياز به بيان نيست . سعي کنيد يک طرفه عاشق نشيد . اين موضوع الان خيلي رايج هست . البته نميدونم از قديم اينجور رايج بوده يا تازگي ها اينجور شده اما دختر ها و پسر هاي زيادي رو ميشناسم که عاشق کسي هستن که اون طرف روحش هم خبر نداره ، يا اصلا روحش خبر داره ، خيلي موقع ها طرف مايل نيست به اين عشق يا براش مهم نيست و ... . بعد اين خانم يا آقا بخاطر معشوق مذکور به افرادي که ممکنه مناسب هم باشن جواب رد ميده . در بين دوستان کساني رو شنيدم که حالا که به معشوق رسيدن هر روز دعا مي کنن جناب معشوق برن زير تريلي .

- سعي کنيد مشخصات و خصوصيات فرد مورد علاقه تون رو بنويسيد و هر از چند گاهي بررسيش کنيد. حداقل هميشه حرفي براي گفتن و چيزي براي بررسي در اختيار داريد .

- سعي کنيد به چيزاي بيخودي گير نديد. طرفمون از همه ي زندگي مشکل اصليش اين بود که من اهل موسيقي هستم . آقاي مشاور فرمودن «خوب علي با هدفون گوش مي کنه» اما ايشون بازم دلشون رضا نبود . با خودم فکر مي کردم گوش کردن يا نکردن به موسيقي در معادلات زندگي چه جايگاهي داره .

- اوه ، يه سعي کنيد مهم . سعي کنيد در اين دوره زمونه  از کسي که تازه دانشگاهش تموم شده انتظار حقوق ماهي يک ميليون و نيم نداشته باشيد . البته خانم  طرف ما با اين مساله مشکلي نداشت ، آقاي مشاور ميگفت نميتونه با يک و نيم ميليون حقوق هيات علمي زندگي کنه .

در انتها چون احتمال داره خوانندگان محترم بعضا از کساني باشن که با بنده زماني در فاز آشنايي بودن ، نظرات رو بعد از تاييد حضورتون نمايش ميدم . از الان ازتون عذرخواهي مي کنم .
الان داريد ميگيد پسره چشم درومده چه راحت در مورد خواستگاريهاش صحبت مي کنه . محض اطلاع حضرات اساتيد خودم ، چون خواستگاري امري عادي در بين آقايون و خانم ها هست ، و چون دل ما هنوز به کسي بسته نشده و تازه چون خودم هم از شنيدن خاطرات طرف مقابلم ناراحت نميشم در نتيجه نه از اينکه همسر احتمالي آينده (که معلوم نيست کي باشه و چه وقتي به اين بلاگ سر بزنه و اصلا از کامپيوتر و اينترنت و اينا خوشش بياد و ... ) بياد و بخونه نگرانم و نه از اينکه شما دوست عزيزم بيايي و بگي چه ضايعي و ...
در پناه خدا موفق و پيروز باشيد.