يكي از بزرگترين اشتباهات موجود در دنياي امروز خلط بين متا فيزيك و ترنس فيزيك است . به صورت طبيعي و معمول هر آنچه ديده نميشود و از حد علوم خارج به نظر مي رسد (تعريف دقيق نيست) را متافيزيك گويند . اما قدما و فلاسفه ي قرون گذشته تفاوتي مابين ماوراء الطبيعه و ما بعد الطبيعه قائل بوده اند .
در علوم امروز به صورت ريز بينانه به سه فضا اشاره ميشود . فيزيك ، متا فيزيك و ترنس فيزيك .
فيزيك از نظر علمي قابل بيان و گاها لمس است چه آنكه بر بسياري از عناصر آن فرمول هاي جامع و دقيقي نوشته شده است و بر اساس همين فرمول ها محاسبات دقيق صورت مي گيرد . متافيزيك نيز كه به ماوراء طبيعت اشاره دارد غالبا مانند فيزيك قابل لمس و احساس است . براي مثال تراكم انرژي هاي تراوش شده از چاكراهاي انسان و موجودات داراي چاكرا ،‌خود چاكرا ها ، هاله ها ، كانال هاي چاكريك و ... با حس لامسه (از حواس پنجگانه ) و رنگ ، بو ، و حتي طعم انرژي ها ، هاله ها و ... با استفاده از حواس چهارده گانه قابل درك هستند . آگاهي از وجود اجنه (كه گاها ساكنان بخشي از ماوراء طبيعه و يا ابعاد بالاتر فيزيك هستند) با همين حواس مرتبط با متافيزيك حاصل ميشود . متافيزيك محل درك ارتعاشات انرژي ها در افراد است و حتي سير در مكان را با اجسام غير فيزيكي امكان پذير مي سازد .
و اما ترنس فيزيك كه در حيطه ي ما بعد الطبيعه قابل بررسي است ، كاملا مربوط به مكاتب ديني و الهي بوده و هر آنچه از آن ميدانيم از زبان پيامبران و جانشينان آن ها نقل شده است . نه قدرت لمس آن در بعد فيزيك و متا فيزيك فراهم است و نه كسي (غير از مردان الهي) مي تواند آن را توصيف نمايد . در زمان نوح نبي با به وجود آمدن چاكراي ششم (آجنا چاكرا) مردم در زمان خواب شروع به ديدن رويا نمودند و براي آگاهي از اين اتفاق عجيب از نوح (علي نبينا و عليه السلام) سوال مي نمودند و جواب ايشان اين بود كه پس از مرگ اينگونه چيزي اتفاق مي افتد (سفر بدون جسم) .
آنچه مقصود بنده از بيان اين مطالب هست اين مورد است كه آنچه مكاتب غير ديني مانند برخي مكاتب شرقي ، هندي و حتي مكاتبي مانند اكنكار و ... به آن توجه دارند ارتقاء انسان به درجات مختلف در جهان هاي تحتاني است كه همگي در حوزه ي متافيزيك هستند . حتي بهشت و جهنم متصور (در آنها كه به تناسخ اعتقاد ندارند) چيزي فراتر از متافيزيك نيست ، چنانچه در كتب مانند كتاب «پيام سلستين» اوج پرواز در منطقه اي با ارتعاشات قوي ، ناپديد شدن و همگامي با ارتعاشات زمين و رفتن به بهشت است . البته ادياني مانند مسيحيت هم از اين مساله در امان نمانده اوج زندگي را در گذر از فيزيك به متافيزيك مي دانند .
در انتها بايد گفت ، مرگ دقيقا نقطه ايست كه انسان از منطقه ي فيزيك و به طبع متافيزيك رها شده كالبد صفر (فيزيك) و ديگر كالبد هاي خود را رها كرده به سمت ترنس فيزيك حركت مي كند ، چنانچه در صورتي كه شما كالبد اثيري شخص را فرا بخوانيد ، حتي پس از مرگ نيز به محل خلسه وارد شده و با يك لمس ساده بر چاكرا 6 از زنده و يا مرده ي فرد اطمينان حاصل مي كنيد .
با تشكر از خواننده هاي مطلب كه به مطالب پراكنده بنده توجه كردند .