دست نوشته های تنهایی 1
جایی برای رهاشدن از فشار قبری که ما آن را زندگی میخوانیم نیست.زندگی و زنده بودن جایی معنی دارد که آگاهی مطلق باشد و خیر و شر نمایان ورنه جایی که با گذر عمر جهالت ها رنگ نمیبازد و صدای حقیقت در رنگ وارنگ های واقعیات گم میشود مجالی برای زنده بودن نیست.گروهی عشق را مایه زندگی میدانند اما در ترجمه آنچه عشق مینامند جز کلمات مبهم چیزی برای بیان ندارند.
================================================
خدا میداند چقدر بودن در کلاس درس را دوست میدارم.چه معلم باشم و چه دانش آموز.کلاس محلیست برای یاد آوری آنکه من به عنوان یک انسان نه فقط میخورم و میخوابم و کار میکنم بلکه فکر میکنم،یاد میگیرم و بزرگ و رشید می شوم.این یعنی مقام والای خلقت و لیاقت تبریک شدن.
================================================
برای گمراه شدن هزار راه هست و برای هدایت یک راه.برای گمراه شدن باید که نفهمی و یا نخواهی که بفهمی و برای هدایت کافیست بخواهی که بفهمی،خود صاحب نعمت فهم را عنایت می کند.وآنکه گفته اند "دیگ میگردد درب خود را پیدا میکند" عجیب حقیقتی است زمانی که نافهم مایه خوشحالی و مسرت همتایان خود می شود.
================================================
عقل به خودی خود به سبب آنکه در تحلیل و تفکر نیاز به ورودی های صحیح دارد حجت نیست زیرا که هر روز به اطلاعات جهان افزوده میشود و عقل وسعت میابد.پس بر متغیر تکیه کردن صلاح نیست.
================================================
اکنون مانند ماهی هستم که چون سطح دریا را موج آلود و خشن می یابد به عمق پناه می برد آنجا که نه خبری از موج هست و نه ماهیخوار.در عمق درونم نه همهمه ی اقتصادی هست و سیاسی، نه داستانهای خانوادگی هست و نه دغدغه برگه های تصحیح نشده ی نسلی که نمیدانم با کدام امید قرار است این مملکت را بچرخوانند.آنجا که خودم هستم با خویشتنم تنها.آهای زندگان من فقط "أمشی فی الاسواق" هستم.
================================================
انسان در میانه آنچه آن را جامعه جهانی میداند چنان غرق در مادیات روز گشته که دیگر این سوال که مبدا چه بوده و مقصد کجاست،سوال اصلی نیست.اکنون سوال این است که امروز چه کنم تا فردا چه چیز عایدم گردد و بد آن که نه تصمیم صحیح است ونه هدف
================================================
فرموده "و سخرنا ... " اما امروز آنکه از مایه دنی است و پست انسان را مسخر نموده و چه کم هستند آنها که سلطه دارند.
================================================
به شوخی میگفت:هستم اگر میروم،گر نروم نیستم.
گاهی شوخی و جدی را قاطی میکند.
================================================
خدا میداند چقدر بودن در کلاس درس را دوست میدارم.چه معلم باشم و چه دانش آموز.کلاس محلیست برای یاد آوری آنکه من به عنوان یک انسان نه فقط میخورم و میخوابم و کار میکنم بلکه فکر میکنم،یاد میگیرم و بزرگ و رشید می شوم.این یعنی مقام والای خلقت و لیاقت تبریک شدن.
================================================
برای گمراه شدن هزار راه هست و برای هدایت یک راه.برای گمراه شدن باید که نفهمی و یا نخواهی که بفهمی و برای هدایت کافیست بخواهی که بفهمی،خود صاحب نعمت فهم را عنایت می کند.وآنکه گفته اند "دیگ میگردد درب خود را پیدا میکند" عجیب حقیقتی است زمانی که نافهم مایه خوشحالی و مسرت همتایان خود می شود.
================================================
عقل به خودی خود به سبب آنکه در تحلیل و تفکر نیاز به ورودی های صحیح دارد حجت نیست زیرا که هر روز به اطلاعات جهان افزوده میشود و عقل وسعت میابد.پس بر متغیر تکیه کردن صلاح نیست.
================================================
اکنون مانند ماهی هستم که چون سطح دریا را موج آلود و خشن می یابد به عمق پناه می برد آنجا که نه خبری از موج هست و نه ماهیخوار.در عمق درونم نه همهمه ی اقتصادی هست و سیاسی، نه داستانهای خانوادگی هست و نه دغدغه برگه های تصحیح نشده ی نسلی که نمیدانم با کدام امید قرار است این مملکت را بچرخوانند.آنجا که خودم هستم با خویشتنم تنها.آهای زندگان من فقط "أمشی فی الاسواق" هستم.
================================================
انسان در میانه آنچه آن را جامعه جهانی میداند چنان غرق در مادیات روز گشته که دیگر این سوال که مبدا چه بوده و مقصد کجاست،سوال اصلی نیست.اکنون سوال این است که امروز چه کنم تا فردا چه چیز عایدم گردد و بد آن که نه تصمیم صحیح است ونه هدف
================================================
فرموده "و سخرنا ... " اما امروز آنکه از مایه دنی است و پست انسان را مسخر نموده و چه کم هستند آنها که سلطه دارند.
================================================
به شوخی میگفت:هستم اگر میروم،گر نروم نیستم.
گاهی شوخی و جدی را قاطی میکند.
+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 21:8 توسط علي
|