از جواني كه چه عرض كنم ، از نوجواني پا در جريانات سياسي گذاشت . زندان رفت و بزرگ شد .
بازاري بود و مي توانست كلي پول در بياورد و زندگي كند . اما هيات هاي مذهبي را جمع كرد و مؤتلفه را پايه گذاري كرد .
سال 42 امام ما بلند شد.
با پير ما ، عشق ما ، اميد و راهبر ما همراه شد .
انقلاب شد .
در ولايت مداري سرآمد بود و با رفتن معشوق بالهايش را فرو نبست .
دست در دست مريد و اميد ما تا امروز آمد .
جبر خاك پايان پرواز را برايش اجبار كرد كه اگر به آسمان بود او را رها نمي كرد .
پزشك گفته بود برايش كار مضر است اما فقط 4 ساعت در روز كار نمي كرد .
كارش و هدفش اعتلاي نظام بود.

سلام بر او كه بنده راستين خدا بود .

«خدا حبيب الله عسگراولادي را قرين رحمت خويش نمايد»

همرزمش ، دوستش ، همراه و يار سالهاي اسارتش در وصفش مي فرمايد :
« او از ستارگاني بود كه قرآن مي فرمايد :
به توسط آنها مي توان همواره راه را پيدا كرد ،
و از شهاب هاي ثاقبي بود كه خداوند براي دفاع از قلعه هاي حق آنها را بلاي جان كافران كرده بود . »