بعد از اينكه صفحات زيادي از دفتر خاطراتم پاي درد دل هاي من نشستن و كلي به من دلداري دادن ،‌ خواستم از بعضي از دوستان عذر خواهي كنم .شرط ادب اقتضا مي كنه هم از بعضي دوستان به خاطر تلاش هاشون تشكر كنم و هم از گروهي عذر خواهي كنم . (اسم ها مخفف اول نام و نام خانوادگي هست )
با تشكر از آقايان «م.ج.د» و «ا.ح» و خانم ها «ع.د» و «ف.ر» و عذر خواهي از خانم «ل.ا» كه اولين كسي بودن كه بدون گناه صداي بلند من رو شنيدن و همچنين خانم ها «س.م» و«ع.د» و «ف.ر» كه تركش گفتار من آزارشون داد.
در آخر هم حكايت يك خطي دارم كه به دوستان تقديم مي كنم :
روزي رئيس قبيله ي سرخپوستان با خداي خودش اين گونه نجوا مي كنه « خدايا قسم مي دهم تو رو كه اگر خواستم در مورد راه رفتن كسي قضاوت كنم ، اول كفش هاي اون شخص رو به پا كنم»
موفق و پاينده باشيد .
علي