الاغ ملانصرالدين
توي هفته گذشته به سبب مسائل درسي و کاري با 2 تا از استاد ها براي مدت حدود نيم ساعت صحبت مي کرديم . توي اين نيم ساعت محوريت بر مساله اصلي بود ولي خوب يه حرفهاي ديگه اي هم زده مي شد . از جمله اينکه من شکايت کردم از اينکه کار با درس هم خواني نداره و نميشه هم کار کرد و هم درس خوند .
نکته جالب اين بود که يکي از اساتيد که کلا شغلش تدريس هست نظرش اين بود که الان ارجهيت با درس خوندن هست و کار رو بعدا هم ميشه انجام داد . به قول ايشون اين دوره زمونه براي هر کاري مدرک لازم هست و ليسانس هم ديگه به درد نميخوره . اون يکي استاد که توي بازار کار هم دستي داره مي گفت الان کار رو نبايد از دست داد و در کنار کار خوبه آدم درس هم بخونه ولي نمره خوب آوردن و اينا لازم نيست . اين دوره زمونه کار بلد بودن ارجهيت داره و هرکي کار بلد باشه مي تونه زندگي خوبي داشته باشه .
ياد اون داستان ملانصرالدين و پسرش افتادم که با الاغشون داشتن مي رفتن (در اينجا الاغ استعاره از کار هست ) يکي مي گفت چرا الاغ رو اذيت مي کنيد . يکي مي گفت پدر بايد رو الاغ بشينه و پسر پا در رکاب پدر باشه . يکي مي گفت پسر بايد بشينه تا عزت نفس پيدا کنه . آخر هم الاغ افتاد تو رودخونه و دست کسي هم بهش نرسيد . حالا ما بالاخره درس بخونيم يا کار کنيم ؟ خدا ميدونه !
به نظرم مياد هر کسي بايد موقعيت خودش رو نگاه کنه ، موقعيت سني ، خانوادگي ، مکاني و . . . و تصميم بگيره . و خوب هر دو استاد هم راست مي گفتن و بايد حد وسط رو رعايت کرد .
اميدوارم همه دوستان در اهداف خودشون به نتايج مطلوب برسن .
نتيجه گيري
نتيجه اخلاقي : آدم بايد با همه مشورت کند .
نتيجه منطقي : در مثال مناقشه نيست (الاغ = کار ، کار = تامين آينده => الاغ = ؟ )
نتيجه سياسي : بازار کار مهمتر است يا سطح سواد اجتماعي ؟؟
نتيجه علمي : بالاخره علم بهتر است يا ثروت ؟؟؟؟
نتيجه سينمايي : حتي در بعضي از کارتون هاي ژاپني هم از ملانصرالدين بهره بردن.
نتيجه معنوي : الاغ سوار شدن عزت نفس مي آورد !
نتيجه فرهنگي : ما براي هر کاري يک حکايت داريم !
نتيجه طبيعي : اگر الاغ در آب بيافته ديگه کسي دستش به اون نميرسه !
نتيجه اجتماعي : نظرات مردم خيلي مختلف است .
شاد و سربلند و توانگر باشيد
نکته جالب اين بود که يکي از اساتيد که کلا شغلش تدريس هست نظرش اين بود که الان ارجهيت با درس خوندن هست و کار رو بعدا هم ميشه انجام داد . به قول ايشون اين دوره زمونه براي هر کاري مدرک لازم هست و ليسانس هم ديگه به درد نميخوره . اون يکي استاد که توي بازار کار هم دستي داره مي گفت الان کار رو نبايد از دست داد و در کنار کار خوبه آدم درس هم بخونه ولي نمره خوب آوردن و اينا لازم نيست . اين دوره زمونه کار بلد بودن ارجهيت داره و هرکي کار بلد باشه مي تونه زندگي خوبي داشته باشه .
ياد اون داستان ملانصرالدين و پسرش افتادم که با الاغشون داشتن مي رفتن (در اينجا الاغ استعاره از کار هست ) يکي مي گفت چرا الاغ رو اذيت مي کنيد . يکي مي گفت پدر بايد رو الاغ بشينه و پسر پا در رکاب پدر باشه . يکي مي گفت پسر بايد بشينه تا عزت نفس پيدا کنه . آخر هم الاغ افتاد تو رودخونه و دست کسي هم بهش نرسيد . حالا ما بالاخره درس بخونيم يا کار کنيم ؟ خدا ميدونه !
به نظرم مياد هر کسي بايد موقعيت خودش رو نگاه کنه ، موقعيت سني ، خانوادگي ، مکاني و . . . و تصميم بگيره . و خوب هر دو استاد هم راست مي گفتن و بايد حد وسط رو رعايت کرد .
اميدوارم همه دوستان در اهداف خودشون به نتايج مطلوب برسن .
نتيجه گيري
نتيجه اخلاقي : آدم بايد با همه مشورت کند .
نتيجه منطقي : در مثال مناقشه نيست (الاغ = کار ، کار = تامين آينده => الاغ = ؟ )
نتيجه سياسي : بازار کار مهمتر است يا سطح سواد اجتماعي ؟؟
نتيجه علمي : بالاخره علم بهتر است يا ثروت ؟؟؟؟
نتيجه سينمايي : حتي در بعضي از کارتون هاي ژاپني هم از ملانصرالدين بهره بردن.
نتيجه معنوي : الاغ سوار شدن عزت نفس مي آورد !
نتيجه فرهنگي : ما براي هر کاري يک حکايت داريم !
نتيجه طبيعي : اگر الاغ در آب بيافته ديگه کسي دستش به اون نميرسه !
نتيجه اجتماعي : نظرات مردم خيلي مختلف است .
شاد و سربلند و توانگر باشيد
+ نوشته شده در جمعه سی و یکم فروردین ۱۳۸۶ ساعت 16:29 توسط علي
|