سفرنامه جمهوري
انجام كار توي شهري مثل تهران بدون بعضي برنامه ريزي ها تقريبا غير ممكن هست . شهري كه بيش از 17% جمعيت ايران رو در خودش جا داده . امروز سفرنامه جمهوري رو مي نويسم .
باز ميدان آزادي ، شروع هر سفر در اين بلاد كبيره براي ما از آزادي آغاز مي شود . اولين مقصد ميدان فردوسي است . با «بي آر تي» راحت تر مي توان رفت . اتوبوس هاي قرمز رنگ كه به قول يكي «فقط مي روند» . اتوبوس شلوغ است، بسيار شلوغ . برادرم مي گفت «سوالم اينه ، اون موقع كه بي آرتي نبود اين مردم كجا بودن . هم تاكسي هست ، هم ون ، هم مترو ، هم اتوبوس معمولي ، هم بي آر تي ، آخه اين جمعيت از كجا ميان ، اين جمعيت لايزال» . و ميدان فردوسي . با شركت هاستينگ كار داشتم . با آقاي مهندس كه از هك شدن سايت آلبوم عكسشون مي گفت و از اينكه با 6/5 ميليون ميشه يه سرور خريد ، «فقط وقتي اين سرور قطع ميشه كه آي پي هاي ايران رو قطع كنن ، اون موقع هممون بايد بريم گوسفند بچرونيم» .
بيرون مي آيم و دوباره فردوسي ، «دلار ، دلار...» و آن جوان چيني كه با در بسته ي صرافي رو به رو مي شود ، خدا را شكر صراف زياد است . پياده مي روم تا جمهوري و از كنار خاك انگلستان مي گذرم ، از طوطي هاي سفارت خبري نيست ، حتي گنجشك هايشان هم طوطي هستند و شايد مرغ هايشان هم غاز باشد .
نيم ساعت پياده روي و علاالدين . بازاري شلوغ ، شش طبقه و مسحور كننده . از پايين تا بالا موبايل البته گاهي كامپيوتر هم هست . طبقه 5ام از يك جانبي فروشي باطري 3310 خريدم «كجايي هست؟» «چين ديگه!» «گفتم شايد فنلاند هم داشتيد» «بابا كي ميره تا فنلاند باطري بياره» «خوب چين كه از فنلاند دور تره ...» و خريدم 3000 تومن . يك قاب 3310 هم گرفتم تا موبايل مامان را كمي نو تر كنيم . و بعد از 1 ساعت بيرون آمدم . دوباره جمهوري . تلوزيون هاي استاندارد جديد با طراحي كريم رشيد و ام پي تري پلاير 2 گيگابايت 30 تومن . پراشكي مي خرم كه به لطف مغازه دار گرم است .
ساختمان آلمينيوم . هر چند اين ساختمان هم در جمهوري است ولي گويي خاك مرده آنجا پاشيده اند . راه رو هاي H مانند كه در بعضي طبقات 2 3 مغازه باز هستند . 8 9 طبقه كه همه عمده فروشند . شطرنج بازي مي كنند ، سيگار مي كشند و عمده مي فروشند . صدايي مبهم كه وقتي بعد از 10 15 دقيقه به نزديكيش مي رسم مي گويد «باميه ...» 300 تومان ، نمي خرم .
فروشنده مي گويد «از اين موتور فقط يكي دارم اگر نبري تموم ميشه» و آن يكي مي گويد «الان بهت تك ميفروشم كه كارت راه بيوفته وگرنه فردا بيايي شايد تك ندم» و من هم باور مي كنم ، اما امروز قصد خريد ندارم ، كارت ويزيت مي گيرم .
دوباره بيرون آمده ام ، خسته ، سردرد دارم . وقت نماز است و مسجد در مسير. در مسجد حاج آقا دير كرده است «سلامتي علماي اسلام صلوات ختم كن» يعني حاج آقا آمد . بين دو نماز فكر مي كردم با اين خستگي تا خانه را چطور بروم . حداقل 2 ساعت راه است (از بيرجند تا ماخونيك و يا حتي از اراك تا محلات) رفتم ، چطورش را نمي دانم .
در مسير استاد از مكاشفات بزرگان مي گفت و از ظرفيت آدم ها . روز خوبي بود ، مبايل مادر نو شد و يك موتور سشوار خريدم . خيابان ها هنوز شلوغ بود و 12 ميليون نفر ساكنان شهر آماده خواب .
شاد ، سرفراز ، موفق و عاقبت به خير باشيد .
باز ميدان آزادي ، شروع هر سفر در اين بلاد كبيره براي ما از آزادي آغاز مي شود . اولين مقصد ميدان فردوسي است . با «بي آر تي» راحت تر مي توان رفت . اتوبوس هاي قرمز رنگ كه به قول يكي «فقط مي روند» . اتوبوس شلوغ است، بسيار شلوغ . برادرم مي گفت «سوالم اينه ، اون موقع كه بي آرتي نبود اين مردم كجا بودن . هم تاكسي هست ، هم ون ، هم مترو ، هم اتوبوس معمولي ، هم بي آر تي ، آخه اين جمعيت از كجا ميان ، اين جمعيت لايزال» . و ميدان فردوسي . با شركت هاستينگ كار داشتم . با آقاي مهندس كه از هك شدن سايت آلبوم عكسشون مي گفت و از اينكه با 6/5 ميليون ميشه يه سرور خريد ، «فقط وقتي اين سرور قطع ميشه كه آي پي هاي ايران رو قطع كنن ، اون موقع هممون بايد بريم گوسفند بچرونيم» .
بيرون مي آيم و دوباره فردوسي ، «دلار ، دلار...» و آن جوان چيني كه با در بسته ي صرافي رو به رو مي شود ، خدا را شكر صراف زياد است . پياده مي روم تا جمهوري و از كنار خاك انگلستان مي گذرم ، از طوطي هاي سفارت خبري نيست ، حتي گنجشك هايشان هم طوطي هستند و شايد مرغ هايشان هم غاز باشد .
نيم ساعت پياده روي و علاالدين . بازاري شلوغ ، شش طبقه و مسحور كننده . از پايين تا بالا موبايل البته گاهي كامپيوتر هم هست . طبقه 5ام از يك جانبي فروشي باطري 3310 خريدم «كجايي هست؟» «چين ديگه!» «گفتم شايد فنلاند هم داشتيد» «بابا كي ميره تا فنلاند باطري بياره» «خوب چين كه از فنلاند دور تره ...» و خريدم 3000 تومن . يك قاب 3310 هم گرفتم تا موبايل مامان را كمي نو تر كنيم . و بعد از 1 ساعت بيرون آمدم . دوباره جمهوري . تلوزيون هاي استاندارد جديد با طراحي كريم رشيد و ام پي تري پلاير 2 گيگابايت 30 تومن . پراشكي مي خرم كه به لطف مغازه دار گرم است .
ساختمان آلمينيوم . هر چند اين ساختمان هم در جمهوري است ولي گويي خاك مرده آنجا پاشيده اند . راه رو هاي H مانند كه در بعضي طبقات 2 3 مغازه باز هستند . 8 9 طبقه كه همه عمده فروشند . شطرنج بازي مي كنند ، سيگار مي كشند و عمده مي فروشند . صدايي مبهم كه وقتي بعد از 10 15 دقيقه به نزديكيش مي رسم مي گويد «باميه ...» 300 تومان ، نمي خرم .
فروشنده مي گويد «از اين موتور فقط يكي دارم اگر نبري تموم ميشه» و آن يكي مي گويد «الان بهت تك ميفروشم كه كارت راه بيوفته وگرنه فردا بيايي شايد تك ندم» و من هم باور مي كنم ، اما امروز قصد خريد ندارم ، كارت ويزيت مي گيرم .
دوباره بيرون آمده ام ، خسته ، سردرد دارم . وقت نماز است و مسجد در مسير. در مسجد حاج آقا دير كرده است «سلامتي علماي اسلام صلوات ختم كن» يعني حاج آقا آمد . بين دو نماز فكر مي كردم با اين خستگي تا خانه را چطور بروم . حداقل 2 ساعت راه است (از بيرجند تا ماخونيك و يا حتي از اراك تا محلات) رفتم ، چطورش را نمي دانم .
در مسير استاد از مكاشفات بزرگان مي گفت و از ظرفيت آدم ها . روز خوبي بود ، مبايل مادر نو شد و يك موتور سشوار خريدم . خيابان ها هنوز شلوغ بود و 12 ميليون نفر ساكنان شهر آماده خواب .
شاد ، سرفراز ، موفق و عاقبت به خير باشيد .
+ نوشته شده در شنبه هجدهم اسفند ۱۳۸۶ ساعت 11:30 توسط علي
|