هر روز بيشتر دلم براي اينجا تنگ مي شود .

يك آرزوي قديمي و دست نيافتني دارم و آن اينكه روز ها 48 ساعت باشند . شايد براي من دقايق كمي سختگيرند .

إنتهت مراحل الدراسة في معهد اللغات لتكلم باللغة العربية قبل اسبوعين و من الآن يجب عليّ الممارسة لتثبيت و تحكيمها ، و هذه مرحلة صعبة .

تدريس ، طراحي و اجراي پروژه هاي نرم افزاري (دست تنها) ، تحصيل (در مقطع ارشد) و تلاش براي موفقيت هاي بيشتر و بيشتر كارهايي است كه تمام اوقاتم را پر كرده است . گاهي فيلم مي بينم كه اين تفريح است .

كار را دوست دارم اما معده ام ميانه اي خوبي با آخرهاي پروژه ها ندارد .

گاهي مي خواهم موضوعي اجتماعي بنويسم ، گاهي موضوعي سياسي و گاهي هم اعتراض اما اين روز ها نوشتن هم برايم مساله مي شود .

اميدوارم روزي با دوستان وبلاگي قرار كوهي و دشتي بگذاريم (ياد سيب و محسن و ققنوس و .... و توچال به خير)